دنیای بها |
|||
دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, :: 21:12 :: نويسنده : بها
مگر نگفتیم که الیناسیون در هر شکلی که باشد عبارت است از این که :« انسان آن چرا که هست به عنوان خود احساس نکند ، بلکه چیزی را به نام خودش احساس کند که خودش نیست » این انسان الینه شده است حالا این را به عنوان خودش احساس می کند و خودش نیست چه پول باشد چه ماشین چه گیشه ی 345 باشد و چه زهد باشد چه معشوق و چه آن الاغ باشد هیچ فرق نمی کند و فقط دلبستگی به شانس و سلیقه طرف دارد . « فرهنگ » چیست ؟ در این جا نمی خواهم تعاریف گوناگون « فرهنگ » را نقل کنم . فرهنگ هر تعریفی که داشته باشد به هر حال در این عبارتی که من می گویم می گنجد : « فرهنگ عبارت است از مجموعه تجلیات ( به صورت سمبل ها ، علائم ، آداب و رسوم ، سنت ها ،آثار ، رفتار ها ی جمعی و ...) معنوی ، هنری ، تاریخی ، ادبی ، مذهبی و احساسی یک قوم که در طول تاریخ آن قوم فراهم آمده و شکل مشخصی گرفته است . این تجلیات ، دردها ، نیاز ها ، کیفیت جنس روح و فطرت ، خصوصیات اجتماعی و زیست مادی وبالاخره روابط اجتماعی و ساختمان اقتصادی آن قوم را توجیه می کند و به او هویت می بخشد ». موقعی که من مذهب خودم ، ادبیات خودم ، احساس ها و رنج ها و دردها و نیاز ها ی خودم را در فرهنگ خودم احساس میکنم در واقع خودم را احساس می کنم « خود » اجتماعی و تاریخی ( نه فردی ) من ، یعنی سرچشمه ای که این فرهنگ از آن جوشیده و از آن زاییده است . بنابر این فرهنگ ، روبنا و نمودی است از زیر بنا و « بود » واقعی جامعه و تاریخ جامعه ی من . اما عوامل مصنوعی و غالباً مشکوک در جامعه که شرایط اجتماعی یا روابط اجتماعی خاصی دارد و در دوره ی تاریخی خاصی که دوره ی تاریخی اوست قرار دارد و با درد ها و رنج ها احساس ها و حساسیت ها ی خاصی آشنااست که روح او گذشته ی او تربیت او و جامعه ی مادی و اجتماعی او ان را ایجاب کرده است فرهنگ او را از ذهن او می زداید و بعد فرهنگ دیگری و روابط اجتماعی و سیاسی دیگری است جانشین آن می کند . فرهنگ جامعه ی دیگری را به نام فرهنگ خودم احساس می کنم و آن گاه از دردهایی می نالم که درد من نیست از بدبینی هایی فریاد میکشم که آن بدبینی ها متناسب با واقعیت ها ی فرهنگی ،فلسفی و اجتماعی من نیست ، آرمان ها ، آن ایده آل ها و رنج هایی پیدا میکنم که آن آرمان ها آن ایده آل ها و آن رنج ها در آن جامعه طبیعی است و مال آن جامعه و شرایط اجتماعی ،اقتصادی ، سیاسی و تاریخی آن جامعه است نه مال من . اما من آن درد ها ، رنج ها ، و آرمان ها را به عنوان رنج ها و درد ها و آرمان ها ی « خودم » می یابم . بدین گونه من به وسیله ی فرهنگ دیگری الینه شده ام . این سیاه پوست در افریقا ، این بربر در شما افریقا ، این ایرانی و هندی در اسیا هر کدام دارای گذشته ی خاصی و وضع حاضر خاصی هستند اما رنج هایی را در خود به عنوان « رنج ها ی خود » می یابند که رنج ها ی بعد از دوره ی قرون وسطی و پس از رنسانس قرن شانزدهم و بعداز نهضت روشنفکری قرن هفدهم و بعد از سیانتیسم قرن هیجدهم و بعد از عصر ایدئولوژی ها ی قرن نوزدهم ودنیای سرمایه داری پس از جنگ بین الملل اول و دوم است ! پس به تو چه مربوط است ؟ ! اخر کدام یک از اینها مال تو بوده که حالا رنج یا ایده ال یا درمان و احساسش و عکس العمل هایش و آثارش مال تو باشد ؟ درست مثل این می ماند که من درد پا داشته باشم اما از درد اعصاب بنالم ! چرا؟ برای این که با کسی همیشه تماس دارم و کسی را میشناسم که خیلی از من فهمیده تر و پولدارتر و آقاتر و محترم تر است و اعصابش خراب است . من به عنوان یک دردمند پا درد دارم اما به عنوان درمان دنبال دوای اعصابم ، چه ضعف اعصاب و درد روحی دیگری را در خودم احساس می کنم نه پا درد خودم را . پس « من » ، « خود » را آن چنان که هستم احساس نمی کنم بلکه آن چنان که او احساس میکند یعنی « الینه » هستم . نمیبینید در جامعه ای گرسنگی و بی سوادی عمومی وجود دارد اما در همان حال روشنفکرش مثل نسل جوان امریکایی یا انگلیسی یا فرانسوی فکر می کند ، حساسیت دارد احساس درد و آرمان دارد ؟ رنج او وفور نعمت و برخورداری و نقص و ضعف معنویات است و او دنبال آرامش می گردد به دنبال تسکین می گردد . بیماری او از نظم شدیدی است که ماشین بر او تحمیل کرده است . این نظم ، دردی را برای او به وجود آورده که از ان درد می نالد .اما من ، منی که درد « بی ماشینی » دارم از« درد ماشین » می نالم ! چه قدر مضحک است ما که زیر ماشین رفته ایم و دست و پا و دنده هایمان در هم شکسته و از سر و صورتمان خون می ریزد ادای کسی را در می آوریم که پشت فرمان نشسته و ما رازیر گرفته و از ماشین نشینی و آدم زیر کنی حوصله اش سر رفته است ! این الیناسیون فرهنگی است . "دکتر علی شریعتی نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|